هر كسي هم نفسم شد دست آخر قفسم شد
من ساده به خيالم كه همه كار و كسم شد
اون كه عاشقانه خنديد خنده هاي من دزديد زير چشمه مهربوني خواب يك توطئه ميديد دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرقته است به بر راز این حلقه که در چهره او این همه تایش و رخشندگی است مرد حیران شد و گقت: حلقه خوشبختی است،حلقه زندگی است همه گفتند:مبارک باشد دخترک گفت:دریغا که مرا باز در آن معنی شک باشد سال ها رفت و شبی زنی افسردا نظر کرد بر آن حلقه زر دید در نقش فروزنده آن روزهایی که با امید وفای شوهر به هدر رفته،هدر زن پریشاان شد و نالید که وای وای،این حلقه که در چهره او باز هم تابش و رخشندگی است حلقه بردگی و بندگی است. فروغ فرخ زاد
Design By : Pars Skin |